شهر شعور

متن مرتبط با «هستی» در سایت شهر شعور نوشته شده است

هستی ام رفت و

  • هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی نکته اینجاست که من راز نگه دارترم گرچه آزردی ام ای دوست محال است که من چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم راه بر گریه ی من بسته غرورم ای عشق کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست باشد از خیر رسیدن به تو هم می گذرم احسان انصاری, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها