هستی ام رفت و

ساخت وبلاگ

هستی ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم

با خبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی

نکته اینجاست که من راز نگه دارترم

گرچه آزردی ام ای دوست محال است که من

چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم

راه بر گریه ی من بسته غرورم ای عشق

کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم

من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست

باشد از خیر رسیدن به تو هم می گذرم

احسان انصاری

شهر شعور...
ما را در سایت شهر شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahresher5 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت: 17:27