یک سینه حرف

ساخت وبلاگ

یک سینه حرف هست ، ولی نقطه چین بس است

خاتون دل و دماغ ندارم ... همین بس است

یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم

کو شوکران ؟ که زندگی اینچنین بس است

عشق آمده ست عقل برو جای دیگری

یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

مورم ، سیاوشانه به آتش نکش مرا

یک ذره آفتاب و کمی ذره بین بس است

ظرف بلور ! روی لبت خنده ای بپاش

نذری ندیده را دو خط دارچین بس است

ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز

که سوز زخم کهنه ی افسار و زین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه هات

ما را برای گریه سر آستین بس است

شعر از: حامد عسکری

شهر شعور...
ما را در سایت شهر شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahresher5 بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت: 21:05