آرزوی وصل را می برم به گور

ساخت وبلاگ

چون شیر عاشقی که به آهوی پر غرور

من عاشقم به دیدنت از تپه های دور

من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام

آهو بیا و رد شو از این دشت سوت وکور

رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات

اردیبهشت هدیه بده ضمن ِهر عبور

آواره ی نجابت چشمان شرجی ات

توریست های نقشه به دست بلوند و بور

هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی

انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"

دردی دوا نمی کند از من ترانه هام

من آرزوی وصل تو را می برم به گور

مرجان ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد

از آنچه رفت بر سر این دل، دل صبور

تعریف کردم از تو، تو را چشم می زنند

هان! ای غزل بسوز که چشم حسود کور

شعر از: حامد عسکری

شهر شعور...
ما را در سایت شهر شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahresher5 بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1396 ساعت: 21:05