می روم از روزگارت

ساخت وبلاگ

میروم از روزگارت در غروبی سردِ سرد


کوله بارم پر زحسرت ،سینه مالامال درد


مهر ،آبان ، شاید آذر ، این چه فرقی میکند؟


در همین پاییز زیبا ،فصل ریزش های زرد


از تمام من فقط یک خاطره میماندو


روح آسیمه سرم مانند بادی دوره گرد


هیچ کس جز تو نمیداند که در این عاشقی


غصه ها با قلب من در آخر بازی چه کرد


بعد تنها ماندنت شاید بفهمی تو ، که من


پای عشقت مانده بودم عاشقانه ،مردِ مرد . . .

شهر شعور...
ما را در سایت شهر شعور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8shahresher5 بازدید : 145 تاريخ : دوشنبه 4 بهمن 1395 ساعت: 15:25